در این گزارش به بازخوانی چند پرونده همسرآزاری که در نهایت با جنایت گره خورده میپردازیم.
در این گزارش به بازخوانی چند پرونده همسرآزاری که در نهایت با جنایت گره خورده میپردازیم.
به گزارش راوی امروز، وقتی حرف از همسرآزاری میشود اغلب کتک زدن، بددهنی، منع اشتغال و تحصیل، ندادن خرجی و آسیبهای جسمی و جنسی بهعنوان نمونههایی از همسرآزاری مطرح میشود؛ اما اینها همه ماجرا نیست. گاهی ممکن است همسرآزاری از این موارد شروع شود اما در نهایت از آزار فراتر برود و به قتل منجر شود. خیلیها با انواع واقسام آزار کنار میآیند اما سرانجام جانشان به لب میرسد. در این گزارش به بازخوانی چند پرونده همسرآزاری که در نهایت با جنایت گره خورده میپردازیم.
قتل؛ پایان آزارهای مرد شکاک
شکاک بودن یکی از آفتهای زندگی بسیاری از زن و شوهرها ست. وقتی این آفت به جان زندگی زن و شوهرها بیفتد ممکن است کار به جاهای باریک هم کشیده شود. درست مثل مردی که مدتها بهخاطر بدبین شدن به همسرش او را آزار میداد و سرانجام هم او را قربانی شک و بدبینیاش کرد.
این ماجرا زمانی برملا شد که ساکنان یک مجتمع مسکونی در شهریار در تماس با پلیس از سقوط مرگبار زن جوانی از بالکن خانهاش خبر دادند. وقتی مأموران پلیس برای بررسی حادثه به محل رفتند یکی از همسایهها گفت: من در خانه نشسته بودم که ناگهان صدای فریادهای زن همسایه را شنیدم. وقتی به حیاط رفتم متوجه شدم زن جوان که ساکن طبقه سوم بود با شوهرش روی بالکن در حال دعوا هستند. زن فریاد میکشید و کمک میخواست و مرد جوان سعی داشت همسرش را به پایین پرت کند. زن از ترس دستانش را به نردهها گرفته بود اما شوهرش با مشت به دستان او میکوبید و بعد هم پاهایش را گرفت و او را به داخل حیاط پرت کرد.
پس از این اظهارات، کارشناسان پزشکی قانونی با مشاهده آثار چاقو روی بدن زن جوان دریافتند که وی قبل از سقوط با ضربههای چاقو مجروح شده بود. درحالیکه دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی صادر و تحقیقات برای دستگیری شوهر مقتول آغاز شده بود، مرد جوان با پای خود به کلانتری رفت و تسلیم شد.
مرد چهلساله وقتی مقابل افسر پرونده نشست در بیان جزئیات ماجرا گفت: حدود ۱۰سال پیش به واسطه خواهرم با همسرم آشنا شدم. ازدواج ما بهشکل سنتی انجام شد و رابطه خوبی را با هم شروع کردیم. دورههای نامزدی و عروسی هم طی شد و بعد از حدود ۳سال صاحب فرزند شدیم. زندگی خوبی داشتیم اما بهمرور زمان دیگر آن حس و علاقه قبل را به همدیگر نداشتیم. من خودم را با کار و همسرم نیز با بچه و کارهای خانه سرگرم کرده بود و زیاد با من کاری نداشت تا چند وقت پیش که متوجه رفتارهای مشکوک وی شدم. مدام با تلفن خود سرگرم بود و وقتی من میرسیدم تلفن را خاموش میکرد. گاهی بینمان درگیری رخ میداد اما شدید نبود. تا اینکه متوجه تماسهای مشکوکش با فردی ناشناس شدم ولی همسرم انکار کرد و گفت فقط با آن فرد درددل کرده است. با شنیدن این حرفش خیلی عصبانی شدم و با یکدیگر درگیر شدیم و این کشمکش به بالکن خانه کشیده شد و در نهایت او سقوط کرد و جانش را از دست داد.
او را کشتم، چون آزارم میداد
«ما ۵۰سال با یکدیگر زندگی کردیم و او مدام آزارم میداد. کاسه صبرم لبریز شد و او را کشتم»؛ این حرفهای مردی ۷۴ساله است که مدتی قبل به اتهام قتل همسرش در کرج بازداشت شد. او میگوید در تمام دوران زندگی مشترک با همسرش از طرف او آزار دیده اما چون دیگر نمیتوانست این شرایط را تحمل کند دست به قتل او زد. اما این ماجرا چگونه اتفاق افتاد؟
مدتی قبل مأموران کلانتری ۱۱فردیس کرج در یک تماس تلفنی از مرگ زنی ۶۳ساله در خانهاش با خبر شدند. وقتی مأموران به خانه مورد نظر در یکی از محلههای کرج رفتند با جسد زن میانسالی که در اتاق پذیرایی روی زمین افتاده بود روبهرو شدند. نخستین بررسیهای تیم پزشکی نشان میداد وی بر اثر خفگی جان باخته است. دختر کوچک خانواده که در صحنه حضور داشت گفت: حدود ساعت ۱۲ظهر بود که پدرم با من تماس گرفت و گفت مادرم حالش بد شده است. از آنجا که مادرم بیماری تیروئید داشت با عجله خودم را به خانه آنها رساندم. پدرم گفت که او ناگهان حالش بد شده و در آشپزخانه روی زمین افتاده و به اورژانس زنگ زده است.
مرد ۷۴ساله که بهشدت مضطرب و آشفته بود سعی داشت با تناقضگویی مسیر تحقیقات را منحرف کند اما بازپرس جنایی با دیدن آثار جراحت روی بدن او متوجه شد بین او و مقتول درگیری رخ داده است. به این ترتیب مظنون پرونده دقایقی بعد لب به اعتراف گشود و به قتل همسرش اعتراف کرد.
مرد سالخورده در اعترافاتش گفت: من بازنشسته یکی از ادارههای دولتی هستم و یک سوپرمارکت هم دارم. من و همسرم ۵۰سال با هم زندگی کردیم اما او اخلاق خوبی نداشت و زن تندخویی بود. این اواخر هم بهخاطر نگهداری از مادر ۹۰سالهام مدام غر میزد. همسرم با مادر پیر و زمینگیرم خیلی بدرفتاری میکرد. او در همه این سالهای زندگی مشترک با خودِ من هم رفتار بدی داشت. سعی میکردم این رفتارها را تحمل کنم، بیشتر اوقات در سوپرمارکتم مشغول بودم اما دیگر کاسه صبرم لبریز شده بود. صبح حدود ساعت ۹ بود که به خانه آمدم تا به مادرم سر بزنم اما همسرم دوباره شروع به غر زدن کرد. وقتی میدید من به مادرم کمک میکنم با من هم رفتار بدی داشت. این موضوع بهشدت اذیتم میکرد. تصمیم گرفتم به این غر زدنها پایان بدهم، به همینخاطر در یک لحظه او را گرفتم و به زمین انداختم با هم درگیر شدیم بعد هم دستانم را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم.
همسرآزاری بهخاطر بچهدار نشدن
در نمونه دیگری از پروندههای همسرآزاری که به قتل منجر شد مردی بهدلیل اینکه همسرش نمیتوانست بچهدار شود، ۷سال او را آزار داد و در نهایت جانش را گرفت. رسیدگی به این پرونده از چندی قبل با تماس زنی به اداره پلیس آغاز شد. او گفت: دامادش پس از حمله به خانه او، دختر و پسرش را با ضربات چاقو مجروح کرده است. پس از این تماس، مأموران بلافاصله به نشانی مورد نظر رفتند و مشخص شد که داماد خشمگین بهخاطر اختلاف با همسرش او را به قتل رسانده و پسر جوان خانواده نیز که بر اثر ضربات چاقو بیهوش شده بود به بیمارستان منتقل شد.
پس از دستگیری متهم، مادر مقتول به مأموران گفت: دختر و دامادم بر سر اینکه بچهدار نمیشدند اختلاف داشتند و مدام باهم درگیر بودند و دامادم مدام دخترم را کتک میزد تا اینکه او از خانه قهر کرد و یک ماهی به خانه ما آمده بود تا از همسرش جدا شود. روز حادثه دامادم به خانه ما آمد و بهجای دلجویی به سمتش حمله کرد و دوباره کتکش زد. پسرم برای کمک به خواهرش جلو رفت که دامادم با چاقو او را زد و بعد در حمام را شکست و دخترم را در داخل حمام کشت.
در جریان رسیدگی به این پرونده متهم در دفاع از خودش گفت: من و همسرم از ابتدا باهم اختلاف داشتیم. چون بچهدار نمیشدیم این اختلاف شدیدتر شده بود. یکماه بود که همسرم قهر کرده و به خانه پدرش رفته بود. من در یکی از شهرستانها کار گرفته و به شهرستان رفته بودم، بعد از یکماه به تهران برگشتم به خانه پدرزنم رفتم تا با همسرم آشتی کنم. وقتی زنگ خانهشان را زدم همسرم با فحاشی و داد و فریاد من را از خانه بیرون انداخت. خانوادهاش هم از او حمایت میکردند. بعد برادرش به سراغم آمد و من را هل داد. از خانهشان خارج شدم، اما آنها باز هم به من فحاشی میکردند. آنقدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم. به سمت ماشین رفتم یک چاقو برداشتم و با او و برادرش درگیر شدم و این حادثه اتفاق افتاد.
منبع: همشهری
دیدگاه ها :