روزنامه شهروند مصاحبهای با فائزه هاشمی انجام داده است.
به گزارش راوی امروز، بخشهایی از این مصاحبه را می خوانید:
* پنج نفر از اعضای خانواده ما ممنوعالخروج شدهاند یا مرتبا به دادگاه احضار میشویم. خب قبلا من آنقدر پرونده نداشتم؛ قبلا کموبیش داشتم ولی در چهار پنج ماه گذشته مدام احضاریه میفرستند که وقتی میرویم عمدتا گزارشهای کذب است و واقعیت ندارد و به نظر هم میرسد که این ماجرا میخواهد ادامه پیدا کند و تمامی ندارد.
*من در ٢٦ اردیبهشت امسال ممنوعالخروج شدم.
* شاید تصور میشود که ما اسنادی را از اسرار نظام در اختیار داریم که میخواهیم منتشرش کنیم در حالی که چنین چیزی نیست؛ آقای هاشمی عاقلتر و باتدبیرتر و سیاستمدارتر از این بود که بخواهد اسنادی را برای ما به جا بگذارد. حداقل من یکی که هیچی ندارم. حالا اگر بر فرض هم اسنادی باشد، با تکنولوژی امروز لازم به خروج از کشور برای انتشار آنها نیست. به نظر میرسد با شایعات و گزارشها و پروندههایی که برای من درست کردهاند، به دنبال این هستند که عامل بیگانه، جاسوس و در این مایهها چیزی دربیاورند.
*من همیشه به بابا میگفتم چرا ما زن وزیر نداریم، عضو زن مجمع تشخیص یا رئیس زن دانشگاه و خیلی از سمتهای دیگر را نداریم. جواب ایشان این بود که خود زنان به زنان رأی نمیدهند، شما چه انتظاری دارید؟ میگفت اگر شما به خودتان رأی بدهید الان همه مجلس زن بودند. حرف درستی هم بود ولی البته من جوابی هم به ایشان میدادم و میگفتم خب چرا زنان به زنان رأی نمیدهند؟ چون زنها هم را نمیشناسند. هر کس که در رسانههاست، معمولا مردم آن را میشناسند و به او رأی میدهند و رسانهها نیز پر است از صدای مسئولان که عمدتا مردان هستند.
* من فکر میکنم بین کاندیداها، محسن گزینه مناسبی برای شهرداری بود و فکر میکنم مردم به شهردارشدن محسن رأی دادند. این موضوعی است که اینروزها زیاد میشنوم.فکر میکنم سوابق اجرایی و کاری محسن در این حوزه بسیار متفاوت است؛ امیدوارم فکر نکنید چون برادرم است اینطور میگویم. درنهایت این اعضای شورای شهر هستند که باید خودشان تصمیم بگیرند که گرفتند.
*من حجاب را به صورت سنتی و بدون هیچ تحقیقی انتخاب کردم و با حجاب برای خودم مشکلی نداشتم و ندارم.
*این را قبول ندارم که آقای هاشمی تحت تأثیر بچههایش بود.طبیعی است که ما به عنوان افرادی که در جامعه هستند، به ایشان نظرات افراد و خودمان را منعکس میکردیم؛ مثلا میگفتیم که فلان جا بودیم و این حرفها زده شد یا انتقاد کردند یا به حرف شما انتقاد کردند یا تأیید کردند. به هر حال اینها نظرات جامعه بود و ما اینها را منتقل میکردیم. گاهی بابا بحث میکرد و میگفت که این طور که شما فکر میکنید، نیست. گاهی هم حرف ما را قبول میکرد. این طور نبود که تحت تأثیر مطلق ما باشد. بعضی وقتها دعوایمان هم میکرد، مستدل توضیح میداد. او ما را هدایت میکرد. بعضی جاها هم میدید که حرف ما درست است. انسان آزاد باید این طور باشد. البته فقط ما نبودیم، از جاهای مختلفی مشاور داشت و افراد زیادی به بابا نظراتشان را میدادند و ایشان هم بر اساس تفکرات خود میفهمید که کدام درست است کدام نیست؛ اما خب ما مرکزی شده بودیم در خانه برای نقزدن مرتب. چرا اینجا اینطوری شده چرا آنجا آن طوری شده. مخصوصا مامان. ایشان بیرون میرفتند و میدیدند. ما بسته نبودیم و نیستیم، همیشه در جامعه بودیم، در مغازه خرید میکنیم، فرودگاه و مطب دکتر میرویم و…. آدم میشنود نظرات و مسائل دیگر را و وظیفه خود میدانستیم و میدانیم که نسبت به این نظرات و مشکلات جامعه بیتفاوت نباشیم.
*مادرم هر وقت من را میبیند، میگوید چرا جوراب پایت نیست، چرا دستهایت بیرون است، چرا با مردها حرف میزنی و هزار چرای دیگر. این رفتار مامان بعد از فوت پدر شدیدتر هم شده، شاید فکر میکند در نبود بابا مسئولیت سنگینتری دارد. هنوزم که هنوز است این تذکرات را به ما میدهد. به هر حال برای پدر و مادر، همیشه شما بچه هستی. ما همین حالت را به بچههایمان داریم. من به مادرم میگویم من الان ٥٥ سالم است، یعنی نمیدانم چطوری رویم را بگیرم؟
*
*من با چادر مشکلی ندارم. البته من همیشه چادری نیستم؛ مثلا وقتی به خارج کشور میروم، چادر سر نمیکنم و با مانتو و روسری هستم.البته در سفر رسمی در خارج هم چادر سرم میکردم؛ چون نماینده ایران بودم ولی در سفرهای شخصی سرم نمیکنم. همین الان هم وقتی پیادهروی و کوه میروم، چادر سر نمیکنم، یا در شهرستانهای خودمان. اینطور نیست که فکر کنم این چادر همیشه باید با من باشد؛ به هر حال آن را پذیرفتهام و با آن مشکلی ندارم.
*خودمان خانه ای در خارج از کشور نداریم؛ مثلا من رفتم آمریکا، سفرم کاملا شخصی بود و بعد هم ایالتهایی رفتم که در آنجا دوستان و بستگانی داشتیم. من به سفر خیلی اعتقاد دارم، چه داخلی چه خارجی. ایرانگردی و جهانگردی یکی از برنامههای من است؛ مثلا پارسال با یک تور رفتم اروپای شرقی و هشت کشور را گشتیم، آنجا در هتلها اقامت میکردیم. قبلش هم نپال رفته بودم و خیلی کشورهای دیگر.آمریکا را تنهایی رفتم ولی در آنجا در هر شهری به بستگان و دوستان ملحق میشدم.
*همین دو ماه پیش مادرم با فاطی و محسن رفتند اسپانیا، قبلش هم به لندن رفته بودند. من هر سال چند کشور همسایه را با هم در یک سفر برای دیدن انتخاب میکنم. معتقدم که آدم باید دنیادیده شود. در ایران هم در دورهای که پنج سال طول کشید، با گروهی از دوستانمان به همه استانهای کشور سفر کردیم.
* بعد از فوت بابا خیلیها آمدند خانه و زندگی ما را دیدند. واقعا آنقدر هم پول نداریم که بتوانیم مارکپوشی کنیم. من خودم آنقدر پول ندارم، اعتقادی هم به مارکپوشی ندارم، دنبالش هم نیستم. در خارج هم اگر حراج باشد، گاهی میخرم. ما پولداریم ولی پولدار معمولی جامعه.
*چرا زمان آقای احمدینژاد زنان میتوانستند بروند استادیوم اما زمان آقای روحانی نه؟ آقای احمدینژاد کم به اوباما نامه نوشت؟ اما آنها تحویلش نگرفتند، اینجا یک دست دادند، نزدیک بود کفنپوشها بریزند خیابان. احمدینژاد مادر چاوز را بغل میکند اما برای دیدار آقای خاتمی با زنان ایتالیایی، کفنپوشها به خیابانها ریختند.
یعنی دوباره مسألهای که مربوط به زنان است، دستمایه و بازیچه یک موضوع سیاسی میشود.
بله دقیقا همینطور است. مثل سایر مسائل. اگر اشکال دارد، چطور تیمملی ایران که در یک کشور دیگر بازی دارد، سفارت ما که نماینده جمهوری اسلامی است، برنامهریزی میکند و زنان سفارت را به همراه سایرین برای تماشای مسابقه میبرد و صداوسیمای ما بارها نشان میدهد. آیا این دهنکجی به زنان داخل ایران نیست؟ چطور زنان ایرانی آنجا به استادیوم بروند اشکالی ندارد اما در کشور خودمان نمیتوانند به استادیوم بروند. خب اگر میگویید زیرساختها اشکال دارد، درست کنند، آخرش هم زیرساختها میرسد به وجود داشتن یا نداشتن چند سرویس بهداشتی. چهار تا دستشوییساختن در استادیوم ١٢هزارنفری، کاری دارد؟ زنها را از حقوق اولیهشان محروم میکنید و این همه حرف و حدیث ایجاد میکنید و این همه ایران را بد جلوه میدهید، چون چند تا توالت نمیتوانید بسازید؟
* من موبایل ندارم.چون وقتی موبایل داشته باشی، باید پاسخگو باشی و زمان زیادی از روز را از دست میدهی. همیشه پیدایت میکنند. معتقدم موبایل ١٠درصدش خدمت است و ٩٠درصدش آزار.وقتی نماینده مجلس بودم و بعد که به انگلیس رفتم، داشتم ولی بعدش نه.اصلا در فضای مجازی نیستم.
*من با ازدواج موقت موافقم البته به شرطی که قانون آن درست باشد و حقوق زنان ضایع نشود و باید فرهنگ آن نیز ایجاد شود، چون چیزی است که ممکن است برای خیلی از افراد جانیفتاده باشد.
* همین رابطه دوستدختر و پسری که ما الان میبینیم و آن را مناسب نمیدانیم ازدواج موقت در واقع همان است. شاید یکی از دلایل آمارهای بالای طلاق در شرایط کنونی، این است که دختر و پسرها بدون شناخت دقیقی با هم ازدواج میکنند. ازدواج موقت زمینهای است که همدیگر را بیشتر بشناسند و یکجوری جایگزین این روابط دختر و پسری خارج از قاعده و قانون است. حالا ما چون مسلمان هستیم، با صیغه مشکل ندارم.من با ازدواج موقت برای مجردها موافقم و نه ازدواج مجدد.
*فمینیسم مثل هر مکتب دیگری رادیکال و میانهرو و محافظهکار دارد. بنابراین اگر فمینیسم را مکتبی برای برابری حقوق زنان و مردان بدانیم، بله من یک فمینیست هستم.
دیدگاه ها :