ساعت ۳ بعد ازظهر یکشنبه ۵ دی مأموران پلیس راهآهن در تماس با بازپرس ساسان غلامی از تیراندازی مرگباری در محوطه پارکینگ ایستگاه راهآهن تهران خبر دادند.
ساعت ۳ بعد ازظهر یکشنبه ۵ دی مأموران پلیس راهآهن در تماس با بازپرس ساسان غلامی از تیراندازی مرگباری در محوطه پارکینگ ایستگاه راهآهن تهران خبر دادند.
به گزارش راوی امروز، با اعلام این خبر، بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شده و با جسد مردی ۴۰ ساله مواجه شدند. مرد جوان با شلیک ۴ گلوله به قفسه سینهاش به قتل رسیده بود. نخستین بررسیها نشان میداد مقتول مدیر اعزامی یکی از شرکتهای خصوصی طرف قرارداد با راهآهن بوده که هنگام سوار شدن به خودرواش از سوی مرد جوانی به قتل رسیده است.
در تحقیقات میدانی مشخص شد که مقتول با مرد جوانی به نام شاهرخ که میهماندار قطار بوده اختلاف داشته است. در بازبینی دوربینهای مداربسته محل نیز تصویر شاهرخ هنگام تیراندازی و سپس فرار از محل ثبت شده بود.
دومین جنایت
در حالی که تحقیقات برای دستگیری متهم ۴۱ ساله ادامه داشت، ساعت ۴ بعد ازظهر و تنها یک ساعت بعد از تیراندازی مرگبار، تلفن کشیک قتل پایتخت به صدا درآمد. مأموران کلانتری حکیمیه از قتل زن میانسالی در خانهاش خبر دادند.
اطلاع از این جنایت، بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم را به محل دومین جنایت کشاند. ساختمانی چند طبقه که در طبقه دوم آن، زن میانسالی با شلیک دو تیر به قفسه سینه و یک تیر به پایش به کام مرگ رفته بود.
همسر زن ۶۰ ساله در تحقیقات به بازپرس جنایی گفت: پسرم شاهرخ همسرم را کشت. این زن همسر دوم من و نامادری شاهرخ بود. از مدتی قبل پسرم مدام از من میخواست به او ۳۰۰ میلیون تومان پول بدهم و از آنجایی که من توانایی پرداخت این پول را نداشتم میگفت خانه ات را بفروش. روز حادثه سراسیمه و هراسان به خانه آمد و از من درخواست پول کرد. از آنجایی که همسر دومم با فروش خانه مخالف بود این بار نیز با خواسته او مخالفت کرد اما در کمال ناباوری شاهرخ با اسلحهای که در دست داشت به سمت او تیراندازی کرد و از خانه متواری شد.
بررسیها نشان میداد، مرد جوان پس از نخستین جنایت، خود را به خانه رسانده و نامادری اش را نیز کشته است.
تحقیقات اولیه کارشناس سلاح نیز حکایت از آن داشت که هر دو قتل با یک اسلحه صورت گرفته است؛ این در حالی بود که خودروی متهم در پارکینگ خانهاش بود و هیچ رد و سرنخی از مخفیگاهش در دست نبود.
تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری از سوی کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت ادامه داشت تا اینکه ساعت ۱۱ صبح دوشنبه ۶ دی شاهرخ به کلانتری ۱۴۶ حکیمیه رفت و خود را تسلیم کرد.
به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چه شد که تصمیم به این کار گرفتی؟
مشکل مالی داشتم.
مگر میهماندار قطار نیستی؟
میهماندار قطار بودم، اما خرداد سال ۹۹ بهدلیل تعدیل نیرو من بیکار شدم. این در حالی بود که باید ۱۲ میلیون تومان به من میدادند تا تسویه حساب کنند اما هر بار که برای تسویه به سراغ مقتول که صاحبکار من بود میرفتم جواب درستی به من نمیداد. بعد از بیکاری تصمیم گرفتم مبلغی پول را در بورس سرمایهگذاری کنم چون همه میگفتند سود خواهی کرد اما از بدشانسی من بعد از سرمایهگذاری ناگهان سهام بورس پایین آمد و من تمام دارایی و پسانداز این چند سال را از دست دادم. از یک طرف شرکتی که کار کرده بودم، حقم را نمیداد و از طرفی هم داراییام را در بورس باخته بودم.
مشکلت با نامادری ات چه بود؟
به سراغ پدرم رفتم و چندین بار به او گفتم ۳۰۰ میلیون تومان به من قرض بدهد اما او میگفت این مقدار پول را ندارد؛ حتی به او پیشنهاد دادم که خانهاش را بفروشد و به من کمک مالی کند اما نامادریام اجازه این کار را به پدرم نداد و مخالفت میکرد. او در خانه مرا اذیت میکرد و از طرفی میدید که وضع مالیام اصلاً خوب نیست و ورشکسته شدهام اما باز هم راضی نمیشد که پدرم خانه را بفروشد و به من کمک کند.
از چه زمانی نقشه قتل را کشیدی؟
اوایل مهر بود که عرصه زندگی خیلی به من تنگ شد و تصمیم گرفتم که انتقام بگیرم. به یکی از شهرستانهای غرب کشور رفتم و اسلحه شاه کش با حدود ۵۰ تیر خریداری کردم و راهی تهران شدم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
من از ساعت رفت و آمدهای مقتول باخبر بودم. داخل پارکینگ راهآهن رفتم و به کمین نشستم و به محض اینکه مقتول به سمت خودرواش رفت با اسلحه به سمت او نشانه گرفتم. پس از شلیک به سراغ نامادریام رفتم تا از او هم انتقام بگیرم.
بعد از قتل کجا رفتی؟
در خیابانها پرسه میزدم، از کاری که کرده بودم بهشدت پشیمان بودم و نمیدانستم چکار باید انجام دهم. میدانستم که به خاطر دو قتلی که مرتکب شده بودم، چه سرنوشتی در انتظارم است. اما عذاب وجدان لحظهای رهایم نکرد و درنهایت تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم.
دیدگاه ها :