پس از بارها و سالها ناکامی در مسابقات فوتبال انتخابی المپیکها واقعاً جای تأسف دارد که باز وارد بحثهایی شدهایم که بیش از پراکندن بوی امید و صعود، نشانههای یک ناکامی احتمالی تازه را به این سو و آن سو ساطع میکنند.
به گزارش راوی امروز، در روزهایی که یحیی گلمحمدی ماندن در «پدیده» را بر انتقال به تیم ملی امید ارجح شمرده و امیر قلعهنویی هم نه گفته و افشین قطبی هم از محاسبات خارج مانده، آگاهان خبر از مطرح شدن فزاینده فرهاد مجیدی برای پست مربیگری امیدها دادهاند و از اینکه وی احتمالاً یک دستیار خارجی نیز در این سمت خواهد داشت. انتخاب احتمالی وی در شرایطی صورت میگیرد که مربیان متعدد دیگر یا لااقل ۱۰ گزینه «دم دست» و کسانی که جذبشان غیر ممکن نیست، پیشروی انتخابکنندگان قرار دارند و هر چند بعضی از آنها فعلاً با باشگاهها قرارداد دارند اما از رزومهها و نتایجی بهره میگیرند که کارنامه مجیدی کاملاً تهی از آن است
اصولاً مجیدی از کجا آمده و در چند مسابقه مهم یا غیر مهم پست سرمربیگری را تجربه کرده است؟ پیشینه او در این حرفه به چند سال و بهتر بگوییم به چند روز و هفته و ماه میرسد؟ آیا تیم ملی امید را باید به فردی سپرد که پیشینهای به محدودی مجیدی داشته باشد یا به افرادی که بر پایه کاری ۱۰ تا ۲۰ ساله به درجهای از تجربه رسیدهاند که میتوانند حلال مشکلات متعدد امیدها در دیدارهای دشوار مانند انتخابی المپیک باشند؟ آیا فردی که فقط در ۵ مسابقه رسمی در اواخر فصل پیش، روی نیمکت هدایت تیمی ولو بزرگ (استقلال) نشسته، صلاحیت و آمادگی هدایت موفقیتآمیز تیمی را دارد که برای عبور از سد رقبای قدرتمندش در آسیا و رسیدن به مجوز حضور در المپیک به بیشترین مهارتها و تجربیات و دانشها نیاز دارد؟
این یک قصه کهنه است
نامعقول یا مخدوش و دیر بودن روند انتخاب سرمربیان تیم ملی امید ما اصلاً فرآیند تازهای نیست و بارها از این طریق لطمه خوردهایم و به همین سبب است که باید پرسید قصد داریم تا چه زمانی از یک سوراخ خاص و کاملاً مشخص و قابل پرهیز مکرراً گزیده شویم و درسهای لازم را نگیریم و آن سناریو را در مرتبههای بعدی هم تکرار کنیم. نگاهی به روند انتخاب مربیان امیدها در دو دهه گذشته کاملاً در این زمینه روشنگر و نشاندهنده ضعفهای ما در این زمینه و بهتبع آن در بردارنده هشدارهای لازم برای پرهیز از تکرار اشتباهات گذشته است. در سال ۲۰۰۰ در حالی اگون کوردس آلمانی سکاندار شد که ناآشنایی وی با اصول فوتبال ما و ورود دیر هنگام او به عرصه شانسهای صعود ما را به حداقل رساند و سرانجام این راه را به کلی مسدود کرد. در سال ۲۰۰۴ در حالی محمد مایلیکهن سکاندار و در سه دیدار آخر حسین فرکی، جانشین او شد که «مایلی» مثل آنچه در دور مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ در مورد وی مشاهده شده بود، با سپری شدن هر چه بیشتر زمان برگزاری مسابقات کنترل سستتری روی تیم پیدا کرد و زیر فشار توقعات و نتایج کسب نکرده، کمرنگ و کماثر شد و فرکی دیرتر از آن به زمامداری رسید که اثری بر این رویداد متصور باشد. در سال ۲۰۰۸ بدون درس گرفتن از تمامی اتفاقات منفی قبلی و رویدادهای تلخ گذشته آنقدر دیر به وینکو بگوویچ کروات (و به واقع ایرانی به سبب کثرت سالهای حضورش در ایران) روی آوردیم که او نتوانست تیم را جمع و جور کند و ضعف وی در برقراری ارتباط با شاگردانش نیز مزید بر علت شد و نتایجی را به ثبت رساند که به جز حذف مجدد فرجامی برای ما نداشت.
در سال ۲۰۱۲ علیرضا منصوریان بهموقع و بدون تأخیری کلان استخدام شد اما یک اشتباه عجیب و بزرگ و بچگانه سد راه ما شد و استفاده از یک بازیکن دو اخطاره (کمال کامیابینیا) در دیدار با تیمی که باید طبعاً مغلوب ما میشد (عراق) اوضاع ما را زار و باخت ۳ بر صفر و حذف ما را قطعی کرد. در سال ۲۰۱۶ نیز با اینکه زوج حبیب کاشانی (مدیر) و محمد خاکپور (سرمربی) از یک سال و نیم قبل از برگزاری مرحله نهایی انتخابی المپیک، سکاندار امیدها شدند باشگاهها آنقدر از همکاری طفره رفتند که هیچ راهی به جز حذف دیر یا زودهنگام برای ما باقی نماند و شکست قاطع مقابل ژاپن در یکچهارم نهایی در خاک قطر کار ما را یکسره و حضور ما را در المپیک ریودوژانیرو غیرممکن کرد.
این همه ناکامی اضافه بر شکستهای قبلی در دور مقدماتی المپیکهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۶ که هدایت امیدها با زوج حسن حبیبی و بیژن ذوالفقارنسب بود، چنان سیاهه قطوری از حذف شدنهای اجتنابناپذیر را برای ما به تصویر کشیده است که امکان ندارد از خود نپرسیم که درسهای تاریخ را برای کدام موارد و برای کدام افراد میگذارند و آیا تمامی موارد فوق نشانگر این نیست که باید مربیانی قوی و بزرگ را مسؤول تیم ملی امید در مأموریت دشوار پیش روی آن کرد و به آنها وقت و امکان کافی برای کار و پیشرفت و رسیدن به هماهنگی و شرایط لازم داد؟ آیا مسؤولان امر معتقدند گزینههای آنان تا این لحظه انتخابهای معقولی بودهاند و آیا توانستهاند بساطی را ایجاد کنند که نامزدها از کار در این زمینه استقبال کنند و اگر از این کار بازماندهاند آیا مقصران این ناکامیهای سریالی افرادی به جز خود آنها بودهاند؟ و سوال آخر و مهمتر از همه اینکه آیا با مقدمهچینیهای فعلی و آنچه طی سال ۱۳۹۷ (پس از صعود دشوار از مرحله اول انتخابی آسیا) و سه ماه اول سال ۹۸ روی داده است، میتوان به فرجامی بهتر در راه صعود به المپیک توکیو دل بست؟ آیا سرنا را مثل معمول از سر گشاد آن نمینوازیم؟
همیشه پس از هر ناکامی افسوس فراوان خورده و دایماً گفتهایم که آن تیم بهترین تیم تاریخ ما در رده سنی امیدها بوده ولی این بار با توجه به کم و کیف کار آنان و نامهای افراد حاضر در تیم و اشتیاق اندکی که نشان میدهند و همینطور اکراه باشگاهها از دادن نفرات منتخب خود به اردوها و مسابقات تیم ملی امید، حتی این عامل دلخوشکننده و این مزیت بیهوده را نیز نداریم و اصولاً چه بهرهای از این دلخوش داشتنهای الکی؟ اگر بهترین تیمها را داشته باشیم و پیوسته حذف شویم، آیا درد حذف بیشتر میشود یا کمتر و آیا ناکامی در چنین شرایطی خبر از حسن مدیریت نزد ما میدهد یا ضعف در اداره امور؟
منبع:میزان
دیدگاه ها :