حتما شنیده اید عده ای می گویند گربه سیاه یا کلاغ نماد بدشانسی هستند. به نظرتان این خرافه از کجا می آید؟ باورش سخت است، اما اینها باورهایی است که از میان آموزه های جادوگران باستانی به عصر ما آمده.
جادو و جادوگری از قدیم الایام در میان تمامی اقوام و ملت های جهان – بسته به میزان باورپذیری آن ملت – جایگاه ویژه ای داشته است. بررسی تاریخ جادو و جادوگری در جهان امری بسیار حساس و بسیار طولانی است. باورهای جهانی در این باره چنان در هم تنیده اند که تفکیک آنها از یکدیگر دشوار و گاه ناشدنی می نماید. با این حال می دانیم برای درک این مفهوم باید به آغاز زندگی اجتماعی انسان ها و شکل گیری بن مایه های فکری آنان در ابتدای تاریخ بازگردیم.
رویدادهای پر از ابهام، ترس ها، تضاد و دوگانگی های درونی انسان و آن دنیای نامحسوسی که اطراف خود حس می کرد، همه دلایلی برای باور به قدرت هایی نامحدود بودند که می توانست زندگی او و دیگر موجودات را دگرگون سازد. مهار این قدرت نادیدنی، هر چند سخت، اما – به گمان انسان باستانی – توسط گروهی که از دیگر اعضای جامعه متمایز بودند، ممکن بود.
به باور مردم آن زمان ها، این عده با مهار این قدرت می توانستند بر آسمان و زمین و تقدیر موجودات تسلط یابند و راه میانبری برای رسیدن آدمیان به اهداف شان شوند. این افراد که گاه این قدرت ادعایی را در خانواده و طایفه خود به ارث می گذاشتند، یا شاه بودند یا یک پیشوای آیینی و گاهی هم هر دو.
آنجا که ایزدان بسیار دور و غیرقابل دسترس می نمودند یا آنجا که فدیه ها و قربانی ها از جانب رب النوع ها و ایزدان مورد قبول قرار نمی گرفت، این دسته که از آنها با نام کلی «جادوگران» یاد می شود، راهگشای نیاز مردمان می شدند.
«جادو» را باید مجموعه ای از روش ها، باورها و اعمال دانست که به منظور کنترل اوضاع طبیعی برای رسیدن به اهدافی مشخص (که می تواند خوب یا بد باشد)، توسط گروهی خاص مورد استفاده قرار می گیرد. واژه جادو در فارسی به معنی سحر و جادوگری است که از واژه «جادوگ» (jadug) در فارسی میانه گرفته شده است. بر اساس نوشته «هنریک ساموئل نیبرگ» (Henrik Samuel Nyberg، شرق شناس و ایران شناس سوئدی)، این واژه در «فارسی میانه متقدم» به صورت «یاتوک» (uatuk) آمده و صورت باستانی آن «یاتوکا» «yatuka» است که جزء اول آن در اوستا به صورت «یاتو» (yatu) به معنای سحر و جادو به کار رفته است.
در اوستا این واژه به گروهی از دیوان و ارواح پلید اهریمنی نسبت داده می شود که همواره بر ضد ایزدان و نیروهای خیر در نبردند. با وجود این، باید در نظر داشت آنچه در زبان های غربی به معنای جادو و جادوگری استفاده می شود، برگرفته از واژه یونانی «مجی یا» (mageia) یا «مجیک» (magic) است که خود آن از واژه «مغان» (Magon)، یعنی همان طایفه از مادها که عهده دار امور آیینی در دوره ماد و پس از آن بودند، گرفته شده است. همین واژه به صورت معرب آن یعنی «مجوس» در زبان عربی راه یافته است.
جادو در ایران باستان
ریشه های باور به جادو و جادوگری در ایران را باید در اقوام بومی ساکن نجد ایران دنبال کرد. آثار و شواهد یافت شده در تپه های باستانی ایران، روشنگر این مسئله است که این مردمان بی تردید از جادو استفاده می کردند. باور به ایزدانی با قدرت های جادویی که قادر بودند به اشکال گوناگون در آیند، مانند آنچه در میان عیلامیان دیده می شود و همچنین استفاده از پیکره ها و تعویذهایی (بازوبندهایی) با اشکال گوناگون یا علائم و نشانه هایی که برای در امان ماندن از چشم زخم استفاده می شد، همه گویای باور این مردمان به جادو و جادوگری است.
با ورود آریایی ها به نجد ایران، باورهای بومیان در برابر موجی جدید از باورها و سنت ها قرار گرفت. در هم آمیختگی این باورها به ویژه در مورد آن بخش از باورها که غیرملموس و نادیدنی بودند، با نزدیکی به پیوند به باورهای میان رودان شکلی کاملا دگرگونه یافت. ایزدان و دیوانی قدرتمندتر از گذشته پا به عرصه وجود گذاشتند که برای رام کردن شان نیاز به خونریزی و اعمال ترسناکی بود که تنها از عهده جادوگران بر می آمد.
آیین «مزدیسنا» (زرتشتی) هر چند تعدیلی در این میانه انجام داد، اما نتوانست جهان معنوی را کاملا از وجود این دیوان و اهریمنان پاک کند و «اوستا» کتاب دینی ایرانیان زرتشتی، تبدیل به بهترین منبع برای شناخت باورهای ایرانیان مزدایی درباره جادو و جادوگری شد. در کتاب «وَندیداد» (بخشی از اوستا) آمده که اهریمن در مقابل یازدهمین آفرینش اهورا یعنی سرزمین «هیلمند»، تعدادی جادوگر و جادوهای بسیار را آفرید.
کتاب «بُندَهش» این دیوان را ارواح پلیدی معرفی می کند که ضد ایزدان و امشاسپندان در تکاپو هستند. در کتاب «دینکَرد» که در واقع دانشنامه مذهب زرتشتی است، در تعریف جادوگری آمده است: «برخورداری از خوی پنهان و خویشتن را از آنچه هست جدا نمودن». همچنین در این کتاب آمده است جادوگری از جمله رفتارها و امیالی است که درون همه مردم نهفته و پنهان شده و تنها با دینداری قابل مهار است و جادوگری، یکی از پنج عامل اهریمنی درون انسان است که عوامل دیگر، بدچشمی، رشک، حسد و آز هستند.
با توجه به آنچه در متن اوستا آمده است، روشن می شود جادوگران در زمان زرتشت در میان یکتاپرستان زندگی می کردند و با وجود آن که باورهای خود را داشتند اما تظاهر به دینداری و پایبندی به آیین مزدایی نیز می کردند.
جادو و دشمنان جادو
در نظر ایرانیان باستان، جادو و جادوگران بر دین اهریمن بودند و جادوگری از گناهان بسیار بزرگ بود. بر همین اساس است که می بینیم در کتاب «روایت پهلوی» که بازمانده از دوره ساسانیان است و شامل دستورات جمعی از موبدان است، دومین گناهی که پس از قتل مستوجب مرگ است، جادوگری است. با وجود این و با این که باور بر این بود که جادوگران اتباع اهریمن هستند، گاه برای درمان بیماری ها از وجود آنان استفاده می شد. برای مثال شخصی به اسم «سَترَگ» که ماهرترین درمانگر بود، جادوگری بود که با داروهای گیاهی آشنایی داشت و بیماران را درمان می کرد.
جالب آنجاست که اعمال سفارش شده برای دور کردن جادو در اوستا، خود به نوعی تداعی کننده رفتار جادوگران است؛ با این تفاوت که این بار، مقام مذهبی آیین زرتشت با کمک ایزدان برای نابودی اهریمنان تلاش می کنند. در بخشی از اوستا در «خرداد یشت» این مقابله این گونه تصویر شده است که مقام مذهبی با خواندن نام ایزد خرداد، شیاری بر زمین می کشد تا به این وسیله خود را از دیو پنهان کند. آن گاه آن مقام مذهبی در سه نوبت به ترتیب، سه و شش و نه شیار بر زمین می کشد و در هر نوبت، سه بار و شش بار و نه بار نام کسی را که می خواهد از او محافظت کند، بر زبان می آورد. در اینجا او خود را با خواندن دعا و توسل به ایزدان پنهان می کند و در میان آن شیارها دست به نابودی جادو می زند. بعدها در دوران قرون وسطی و زمانی که سوزاندن جادوگران تبدیل به مراسم آیینی شده بود، از همین روش برای دور ماندن از شیطان استفاده می کردند.
زرتشت و جادوگری
یادمان باشد اساس مذهب زرتشت بر پایه خیر و شر و نبرد همیشگی روشنایی و تاریکی است، نبردی که در هر صورت پیروزی در آن نصیب روشنایی خواهد شد. می دانیم در این دوران جادوگری رواج داشته است اما باید این را در نظر بگیریم کدام جادو و کدام جادوگر؟
همان طور که اشاره شد در کتاب وندیداد یا قانون ضد دیو دستورات و قوانینی برای مقابله با اهریمن و جادوگران آمده است. زرتشت خود زمانی متهم به جادوگری می شود. مدعی می شوند در خانه او نشانه هایی از جادو یافته اند، مو و ناخن و استخوان مردگان. مو و ناخن و استخوان جدا شده از بدن، به ویژه بدن مرده، از نگاه ایرانیان باستان ناپاک است، چرا که به باور آنها می توانند به تصاحب ارواح شریر در آیند. مجازات این کار شدید است، آنچنان که زرتشت را به اتهام جادوگری محکوم به اعدام می کنند اما زرتشت این توطئه مخالفینش را از میان می برد. درست هنگامی که زرتشت در خطر از دست دادن جانش ماست، اسب شاه بیمار می شود. بیماری اسب این است که دست و پایش در بدنش فرو رفته است. زرتشت اعلام می کند که اگر او را آزاد کنند، یک پای اسب را به حالت اول باز می گرداند.
آنان چنین می کنند و زرتشت به وعده خود عمل می کند. در ادامه زرتشت شرط می گذارد که اگر شاه و خانواده اش به دین او در آیند، او اسب را کاملا درمان می کند. به این ترتیب شاه و همه درباریان به دین او مشرف می شوند. شاید به خاطر این نوع روایات از زرتشت است که برخی مفسران غربی او را یک «مُغ جادوگر» می دانستند که با استفاده از قدرت خود حمایت بزرگان را به دست آورده است.
جادوی سفید
گذشته از آن دست از جادوگران که در اوستا و دیگر کتب مذهبی از آنان یاد می شود و به نام دستیاران و پرستنده های اهریمن نامیده می شوند، گروه هایی از منجمین و ستاره شناسان و درمانگران هم به عنوان جادوگر شناخته می شدند. البته جادوی این افراد، به ویژه طالع بینان و خواب گزاران برای درباریان بسیار مهم و حیاتی بود. باور به این افراد تنها خاص طبقه اشراف نبود، اقشار مختلف می توانستند از وجود این طالع بینان و خواب گزاران بهره مند باشند.
همان طور که پیش از این هم اشاره شد، در مطالعه اوستا و بازبینی داستان های اساطیر و شاهنامه فردوسی، در می یابیم که جادو در هر دو سو، وجود داشته است؛ هم در سوی خیر و هم در سوی شر. گاه جادو با قدرت و درمان آمیخته می شود و با وجود آن که عملی نکوهیده است، اما صورتی لازم می گیرد.
شاید بتوان گفت نوعی جادوی سپید یا جادوگر سپید در برابر جادوی سیاه و جادوگران سیاه وجود داشته است. با بررسی آیین ها و فرهنگ ایرانیان که بازتابی پرقدرت در افسانه ها و داستان های اساطیر دارند، کاملا این دوگانگی آشکار می شود.
پادشاه اساطیری ایران، «فریدون» یا «ثِریت» یک درمانگر طراز اول است که می تواند ضد زهر ماران مقاومت کند. او خاصیت گیاهان را می داند و از ترکیب آنها معجون هایی شفابخش می سازد. اینجاست که جادو با قدرت و درمان آمیخته می شود. یادمان باشد درمانگران خود از جادوگران بودند. همین نگاه به جادو را می توان در داستان سیمرغ و زال هم دید. سیمرغ جادوگری داناست و بر افسون ها و نیرنگ ها آگاه. او از سویی درمانگر است و هرگز به دلیل انجام جادو مورد نکوهش قرار نمی گیرد.
در اوستا و برخی از متون باستانی فهرستی از جادوگران معروف وجود دارد که با آن دسته اول که شاید جزء جادوگران سپید باشند، تفاوت دارند.
از تور تا ملکوس
پیش از این هم اشاره کرداه ایم وقتی اهورامزدا یازدهمین سرزمین یعنی «هیلمند» (هیرمند) را در سیستان آفرید، اهریمن نیز جادوگرانی را پدید آورد که با جادو برف و تگرگ و ملخ و عنکبوت بر این سرزمین می ریزند. شاید بر اساس همین روایت است که این سرزمین در نظر زرتشتیان دارای بیشترین جادوگران بوده است.
بابل
جادوگری که او را بنیان گذار شهر بابل در زمان «جمشید» می دانند در کتاب «شهرستان های ایرانشهر» که نوشته ای به زبان فارسی میانه و مربوط به پایان دوره ساسانی است، به این مضمون آمده است: «شهرستان زابل را جادوگری به نام «بابل» بنیان نهاد. او در دوران فرمانروایی جمشید شاه (پادشاه اسطوره ای ایران) طلسمی به کار برد؛ به این شکل که مانع از حرکت سیاره تیر (عطارد) شد و بعد با همان طلسم تمامی آسمان را که شامل هفت سیاره و برج های دوازده گانه و فلک الافلاک یا هشتمین طبقه آسمان بود، همزمان به مردم نشان داد. مردم ترسیدند و او را پذیرفتند و شهر بابل ساخته شد.»
تور
«تور» جادوگر، سازنده دژ «ارونداسپ» است که آن دژ را با جادو ساخت.
ویدِرَفش
«ویدِرَفش» یا همان «بیدرفش» که به نام «بیدرفشِ جادو» هم معروف است از پهلوانان سیاه «ارجاسب» است. او نماینده ارجاسب است تا به دربار «گشتاسب» حامی «زرتشت» برود و او را از پذیرفتن دین جدید منصرف کند. رد این خواسته از سوی گشتاسب، مقدمه جنگ را فراهم می آورد. در این جنگ، «زریر» که برادر گشتاسب است به دست بیدرفش کشته می شود. در کتاب «یادگار زریران»، بیدرفش به دست «بستور» پسر زریر به قتل می رسد و در شاهنامه «اسفندیار» کشنده بیدرفش است. در یادگار زریران آمده است که بیدرفش دارای لقبی خانوادگی به نام «جادوگ» (Jadug) است.
مَلکوس
جادوگری اهریمنی که در پایان اولین هزاره از سه هزار سال پایانی عمر جهان پدیدار شد. او بارانی سهمگین به نام «ملکوسان» به همراه برف و تگرگ بر زمین می ریزد و باعث مرگ بسیاری از مردم می شود.
دورَسرَو
جادوگر معروف دیگر دنیای باستان، جادوگری است به نام «دورَسرَو» که به همراه برادر جادوگرش به نام «برادَروریش» در هنگام تولد زرتشت درصدد کشتن او بوده اند.
اُخت
قهرمان تاریک رساله ای به زبان پهلوی به نام «مادَیان یوشت فریان و اخت». داستان اخت بسیار جالب و خواندنی است. اخت با 70 هزار سپاه وارد شهری می شود و می گوید اگر کودکی که هنوز 15 سالش تمام نشده است نتواند به معماهای او پاسخ بدهد شهر و تمام ساکنانش را نابود می کند. پسری به نام «یوشت فریان» حاضر می شود تا این مسابقه را انجام دهد، به شرطی که اگر توانست به پرسش های اخت پاسخ دهد، اخت هم به سه پرسش او پاسخ دهد و اگر نتواند، کشته شود. اخت شرط پسر را می پذیرد و در نهایت کشته می شود. نام این جادوگر در اوستا هم آمده است.
قوانین قضایی باستانی درباره جادوگران
در دنیای باستان جادوگری آنقدر مهم بود که قوانین و احکامی هم درباره آن وجود داشته است. این قوانین و اجرای سختگیرانه آن نشان می دهد حتی در دوره ساسانیان، جادوگران یا کسانی که جادوگر واقعی نبوده اند اما تظاهر به جادو می کردند، یا اعمال و رفتارشان حاکی از جادو بوده، وجود داشته اند. تعداد این افراد حتما آن اندازه بوده که وضع قوانین حقوقی در موردشان اجتناب ناپذیر بوده است.
مغان جادوگر
تعریف کلی تاریخ از مغان این است که آنان را طابفه ای از مادها می دانند که عهده دار وظایف آیینی بودند. این طایفه در دوره هخامنشی نیز بر امور آیینی نظارت می کردند اما نه با اختیار تو اقتدار دوره مادها. طی حکومت سلوکیان و اشکانیان، دیگر کمتر نامی از مغان می بینیم و در دوره ساسانیان، با وجود قدرت یافتن طبقه روحانیون، مغان را در پایین ترین درجه می یابیم.
دانش مغان در اخترگویی و آشنایی آنان با گیاهان دارویی و چگونگی مداوای بیماران، در کنار آشنایی آنان با اصول و تعالیم آیینی، این گروه و وابستگان آنها را آشنا به علوم خفیه و جادو معرفی می کرد؛ باوری که بعدها در میان غربیان فراگیر شد.
در تاریخ ادیان، مغان و مکاشفان و رمزهای نهانی معرفی می شدند؛ کسانی که بادر بودند با دانش و علم مختص به خودشان، شرایط مطلوب برای خویش و آنانی را که خواهانش باشند فراهم آورند. در بسیاری از کتب حاشیه ای ادیانی همچون یهودیت و مسیحیت، مغان، «جادوگران سپیدی» هستند که با نیروهای فعال در عناصر طبیعت که برای دیگران ناشناخته است، آشنایند.
در روزگار باستان، مغان همواره نقش مشاوران شاه و بلاگردانان جامعه را ایفا می کردند. به باور عمومی، سخن و دانش های کهن آنان بود که سختی ها و مصائب را از مردمان دور می کرد. با شیوع دین محوری در غرب و ورود عناصر یهودی به مسیحیت، هر چند خود آنان مفهوم جادوگری را به کتاب مقدس (عهد عتیق) کشاندند و مطالبی را به عنوان اسرار کتاب مقدس در زمینه جادوگری مطرح کردند، اما مغان و جادوگران را در یک طبقه قرار دادند.
در قرون وسطی بسیاری از کسانی را که در علوم خفیه و دانش های نهانی تحقیق می کردند به نام «مغ» خواندند. این دست مذهبیان مسیحی هر چند آیین و باورهای مغان را محکوم کردند، اما آن دانش و معرفتی را که در واقع مغان را در نظر آنان تبدیل به جادوگران کرده بود، به نفع خود و به تدریج تصاحب کردند و راویان حکمت و عرفان و فلسفه در دوران رنسانس شدند.
دیدگاه ها :