«زهراسادات مصطفوی» کارشناس علوم ارتباطات، نگاه و نقدی به فیلم «خط فرضی» به کارگردانی فرنوش صمدی داشته که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است.
«زهراسادات مصطفوی» کارشناس علوم ارتباطات، نگاه و نقدی به فیلم «خط فرضی» به کارگردانی فرنوش صمدی داشته که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است.
به گزارش راوی امروز، مصطفوی در نقد خود که اختصاصی برای راوی امروز نوشته، آورده است:
«فرنوش صمدی کارگردان جوانی است که فیلمهای کوتاهش در جشنوارههای مختلف بینالمللی حضور داشته است. «خط فرضی» اولین اثر بلند صمدی است که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
این فیلم در حضور بینالمللی خود توانسته جایزه بهترین فیلم میتینگ پوینت فستیوال وایادولید اسپانیا را هم به دست آورد.
داستان فیلم درباره زنی به نام سارا است که به همراه همسرش حامد و دختر خردسالشان به یک عروسی در شمال ایران دعوتشدهاند، اما حامد به دلیل مشکلات کاری نمیتواند به این سفر برود و این سرآغاز اتفاقی است که زندگی سارا را دگرگون میکند.
همانطور که از خلاصه فیلم برمیآید داستان اثر بسیار ساده و یکخطی است و این سادگی هم در فیلمنامه و هم کارگردانی اثر به چشم میخورد.
اولین ساخته صمدی از همان دقایق اول گرههای سادهای برای تماشاگر ایجاد میکند و بلافاصله هم گرهگشایی میکند و اجازه کنجکاوتر شدن مخاطب را نمیدهد و عملاً هیچ رودستی نمیتواند به مخاطب بزند.
پیچشهای داستانی که در فیلم به وجود میآیند دو حالت دارند: یا کاملاً قابل حدس هستند و یا کاملاً غیرمنطقی. فیلم آغاز درست و خوبی دارد اما با شروع سفر سارا (سحر دولتشاهی) روند فیلم بهطورکلی تغیر میکند.
اولین سئوالی که ممکن است ذهن مخاطب را درگیر کند نوع رابطه سارا و حامد (پژمان جمشیدی) است که چرا این دو تا این اندازه با یکدیگر غریبه و سرد هستند زیرا در ادامه این موضوع میتواند باعث طلاق آن دو شود ولی این اتفاق نمیافتد.
عدم ارتباط مناسب این دو شخصیت با یکدیگر مخاطب را زیاد درگیر روابط آنها نمیکند زیرا کارگردان هیچوجه اشتراکی میان آنها برای تماشاگر خود قرار نداده است، حتی آنها بهسختی با یکدیگر حرف میزنند.
جشن عروسی که در فیلم شاهدش هستیم هیچ شباهتی به یک عروسی واقعی ندارد اما این جزو اشکالات فیلم بهحساب نمیآید مسئله بعدی حضور خانواده سارا در کنار اوست.
آنها بااینکه در کنار سارا هستند و این تصویر به ما نشان داده میشود اما حقیقتاً هیچ حسی از همراهی آنها با شخصیت اصلی وجود ندارد. بعد از نقطه عطف داستان شخصیت سارا بهطور کل محو میشود و خانواده او هم با گریه و صورتهای غمبار او را همراهی میکنند.
فیلم «خط فرضی» میخواهد از زنان و ترسهایشان بگوید و اینکه آنها زیر سایه مردانشان گم میشوند صحبت کند. از مادری صحبت کند که با وجود غمهای فراوان مجبور است جواب پس بدهد و کسی حال او را نمیپرسد؛ اما این موضوع به شکل عجیبی در داستان گم شده است.
صمدی آنقدری که به غم از دست دادن رها توسط شخصیتها توجه کرده به این مسئله اصلی توجه نکرده است. غم از دست دادن فرزند بسیار دردناک است اما چرا شخصیت سارا بعد از اتفاق تا این اندازه در خود فرو میرود و صمدی از طریق او پیام را به مخاطب خود نمیرساند؟
«خط فرضی» داستان جدیدی برای ارائه ندارد زیرا ما در چند سال گذشته فیلمهایی با این مضمون زیاد دیدهایم. اما فرم و شکل او هم حاوی مسئلهای جدید نیست. آدمهای اثر فرنوش صمدی انگار بهزور در کنار یکدیگر قرارگرفتهاند و عدم احساسات چیزی است که بیش از هر چیز در ذوق مخاطب میزند.
بازیها اما میتواند نقطه قوت فیلم به شمار بیاید؛ سحر دولتشاهی، آزیتا حاجیان، پژمان جمشیدی و حسن پورشیرازی بازیهای تک و بینظیری از خود ارائه نکردهاند اما در قد و قامت نقش هستند و از پس آن برآمدهاند.
صمدی خیلی بیشتر میتوانست موضوع اصلی خود را بلد کند و با صدای بلندتری آن را به گوش مخاطبانش برساند اما متأسفانه در حد یک اثر کم قوت و در حد متوسط باقیمانده و فراتر نرفته است.
زهراسادات مصطفوی
دیدگاه ها :