مردم حسنآباد قم یا به قول خودشان حسنآباد فشافویه میگویند شهرشان مثل فرزند یتیمی است که به حال خود رها شده و کسی سراغی از حال و روز آدمهایش نمیگیرد.
به گزارش راوی امروز، شهری در فاصله 40 کیلومتری تهران و میان فرودگاه بینالمللی و بزرگترین شهرک صنعتی خاورمیانه و سایت دفع پسماند آرادکوه! حسنآبادیها میگویند از گردنه به پایین همه چیز متفاوت میشود، نخالههای تهرانیها جادهشان را به زبالهدانی بزرگی تبدیل کرده، تریلرها و کامیونها پدر روکش آسفالت را درآوردهاند و چنان شهر را تصرف کردهاند که به سختی میشود از عرض خیابان رد شد. بیمارستانی ندارند تا اگر کسی در شهرک صنعتی صدمه دید یا تصادف کرد، به دادش برسند و… درددل اهالی حسنآباد بیشتر از چیزی است که بشود در یک صفحه روزنامه نوشت. آنها از مشکلاتشان میگویند و من توی دفترچهام مینویسم: «آقا بنویس بوی لاستیک و کابلهای برقی که کنار رودخانه نمک، آتش میزنند پدرمان را درآورده. شبها بوی لاستیک سوخته کل شهر را برمیدارد، صبح تا شب از بوی دود تریلر و کامیونها نمیتوانیم نفس بکشیم، شب تا صبح هم از بوی لاستیک سوخته. چه فرقی بین ما و خوزستانی هست؟ ریه آنها پر از گرد و خاک است و ریه ما پر از دود گازوئیل و لاستیک سوخته.»
نخالههای تهران در طبیعت حسنآباد
حسنآبادیها مدام از گردنه میگویند، گردنهای که در برف و کولاک سال پیش اجازه نداد ماشینی سمت قم یا تهران برود. کلی ماشین سبک و سنگین توی گردنه گرفتار شدند. از گردنه تا حسنآباد راه زیادی نیست. راست جاده، میشود نخالهها را دید که کپه کپه روی زمین آوار شدهاند. اکبر قنبری از اهالی حسنآباد که در این گزارش همراهیام میکند، میگوید نخالهها را خاورها و نیسانها شب هنگام دور از چشم مأموران پلیس راه و محیط زیست کنار جاده رها میکنند.
یک کیلومتر بعد از گردنه، کنار جاده توقف میکنم. ساعت نزدیک 9 صبح است و هنوز زور آفتاب زیاد نشده. هر جا را که نگاه میکنم، کپههای آجر شکسته و سیمان و گچ کهنه را میشود دید. لابهلای کپههای نخالهها را هم انگار با لامپهای شکسته و لنگه کفشهای کهنه و سرنگهای شکسته تزیین کردهاند. اکبر قنبری درباره نخاله و زبالههای غیرقابل بازیافتی که در حاشیه شهرشان تخلیه میشود، میگوید: «90 درصد نخاله و زبالهها ساعت 10شب تا 5 صبح از تهران و شهرری به اینجا آورده میشود. زبالههایی را که در سایت پسماند نمیشود برایشان کاری کرد، به اینجا میآورند و آتش میزنند مثل همین سرنگهایی که اینجا افتادهاند. چرا باید زبالههای بیمارستانی را برای امحا اینجا بیاورند؟ این جاده ترانزیتی است و از طرفی نزدیک فرودگاه بینالمللی و شهرک صنعتی است و کسی به این موضوع توجه نمیکند. چرا باید جاده شهر من این همه کثیف و زشت و تصویر زنندهای داشته باشد؟»
آثار سوختگی برخی زبالههای غیرقابل بازیافت هر چند صدمتر دیده میشود؛ چند ساعتی بیشتر از سوزانده شدنشان نمیگذرد. گردنه تا سایت بازیافت دستکم 15 کیلومتر فاصله دارد ولی انگار ادامه سایت دفع زباله تا نزدیکیهای حسنآباد کشیده شده است.
3 کیلومتر مانده به شهر مرد موسپید کردهای را میبینم که بین زبالهها به دنبال چیزی میگردد. قنبری میگوید از این آدمها زیاد است که هر روز برای پیدا کردن آهن و آلومینیوم اسقاطی به گردنه میآیند.
جلو میروم. مرد سن و سالدار متوجه حضورم نشده. دستکش چرکی به دست دارد و زبالههایی را که شب گذشته سوزانده، توی الک بزرگی میریزد تا قطعات فلزی را از میان آت و آشغالهای دیگر جدا کند. او برای سرعت دادن به کارش وسیلهای شبیه گوشتکوب که خاصیت مغناطیسی دارد، سمت آشغالهای ریز و درشت میگیرد تا فلزات را با آن سوا کند.
اسمش رحیم است، 58 سال دارد و از قم آمده. از شماره ماشینش مشخص است. از او درباره کارش میپرسم. میگوید: «یک سالی میشود که از سر بیکاری و اجبار میام دنبال آت و آشغال و چند کیلو آهن و آلومینیوم درمیآورم و میبرم برای فروش.» رحیم گویی از کاری که دارد خجالتزده باشد، میگوید: «آقا من زمان سربازی توی جبهه شیمیایی شدم و از ناچاری مجبورم دستم را توی هر کثافتی فرو کنم تا یک لقمه نون حلال ببرم خانه.» بعد دستکشهایش را درمیآورد و از داشبورد ماشینش کارت جانبازیاش را میآورد تا نشان بدهد که دروغ نمیگوید.
نخالهها و زبالههای حسنآباد تا نزدیکی شهر پیشروی کرده. زباله پایتختنشینان یکی از دردهای مردم این منطقه است، آنها برای کودکان زبالهگرد هم که از مناطق دیگر به حسنآباد میآیند، نگرانند.
منبع: ایران
حمید حاجیپور
دیدگاه ها :