پایتخت ایران شهری با ظاهری مدرن، چالشها و مناطقی دارد که تا از نزدیک نبینید باور نمیکنید؛ خانههایی در حاشیه پایتخت که مسکنی ناامن برای شهروندان به ویژه کودکان کار است؛ چراکه در همسایگی آنان همهجور آدم از معتاد و قاچاقچی تا دزد و جانی زندگی میکنند.
پایتخت ایران شهری با ظاهری مدرن، چالشها و مناطقی دارد که تا از نزدیک نبینید باور نمیکنید؛ خانههایی در حاشیه پایتخت که مسکنی ناامن برای شهروندان به ویژه کودکان کار است؛ چراکه در همسایگی آنان همهجور آدم از معتاد و قاچاقچی تا دزد و جانی زندگی میکنند.
به گزارش راوی امروز، «کودک کار» واژهای آشنا و دردآور است که بیشتر ما با آن آشنا هستیم و آنها را سر چهارراهها مشغول فال و گُل فروختن یا تا کمر خم شده در سطلهای زباله برای پیدا کردن ضایعات و گاهی هم ماندههای غذا میبینیم؛ صحنههایی که قلب هر شهروند را به درد میآورد.
سر هر چهارراه تعدادی بچه از ۲-۳ ساله تا ۱۲-۱۳ ساله میبینیم که به صورت انفرادی یا گروهی مشغول به کارهایی مانند گدایی، تمیز کردن شیشه خودروها پشت چراغ قرمز، فروختن دستههای گل نرگس یا فروش فال هستند و فصل تابستان آفتاب رنگ پوستشان را به رنگ آسفالت خیابان تغییر داده است.
معصومیت و خستگی ناشی از کار ملامتآور در فصل سرما و گرما از چهرههایشان میبارد و با دستان خسته و پینه بسته کارهایی را که به هیچ عنوان همسنهایشان طاقت انجامش را ندارند، انجام میدهند؛ آنهم در ازای مبلغی بسیار ناچیز!
اما این کودکان چه کسانی هستند و از کجا آمدهاند؟ آیا ایرانی هستند یا تبعه خارجی؟ خانودههایشان کجا هستند؟ چرا اجازه همچین کارهای سختی را به این طفلان معصوم میدهند؟ اینها تنها تعدادی از سوالاتی است که ذهن هر شهروندی را با دیدن کودکان کار به خود مشغول میکند.
۱۶۰میلیون کودک کار در جهان وجود دارد!
در حالی که آمار دقیقی از تعداد کودکان کار در کشورمان ثبت نشده است، سازمان ملل متحد، تعداد کودکان کار در جهان را پس از شیوع ویروس کرونا ۱۶۰ میلیون نفر تخمین زده است؛ آماری که هر روز به تعداد آنها اضافه می شود.
از زمان شیوع ویروس کرونا، تعداد کودکان کار بسیار بیشتر شده و روزبهروز به آنها افزوده میشود؛ تعداد زیادی از کودکانکار از زمان همهگیری ویروس کرونا ترک تحصیل کردهاند و برخی هم به دلیل تعطیلی و برخط (آنلاین) بودن کلاسها فرصت بیشتری برای کار دارند.
دلایل مهم کار کودکان اعتیاد والدین و سرپرستشان است؛ گاهی اوقات پدر یا مادر و یا هر دو معتاد هستند و کار نمیکنند و یا کارشان برای مخارجشان کافی نیست، پس بسیاری از این والدین بچه به دنیا میآورند، برای اینکه کار کند؛ در واقع آنها به چشم ابزار سوددهی به کودک نگاه میکنند و در واقع نیروی کار به دنیا میآورند.
کودکان در سن پایینتر معمولا پولی که درمیآورند برای خودشان نیست و درآمدشان به خانواده میرسد، اما وقتی بزرگتر میشوند بخشی از درآمدشان را میتوانند برای خودشان نگه دارند، مخصوصا چون در مناطق حاشیه کودکان در سن پایین ازدواج میکنند بخشی از درآمدشان برای پس از ازدواج پسانداز میشود.
کار کودکان در خیابانها خلاصه نمیشود، بسیاری از کودکان در کارگاههای زیرزمینی مانند کورههای آجرپزی مشغول هستند و بعضی هم در کارخانه، تعمیرگاه، مزرعه و دامداری کار میکنند.
کوکان کار تهران کجا زندگی میکنند
این روزها کم نیستند آدمبزرگها و بچههایی که سر و ته متن زندگیشان در هاشور خاکستری حاشیه زندگی خلاصه شده است؛ آدمهایی که در حاشیه شهر متولد میشوند، در حاشیه زندگی میکنند، در حاشیه نفس میکشند و در همان حاشیه میمیرند.
آدمهایی که بهقول خودشان، خیالشان راحت است که اگر تمام عمرشان را هم سگدو بزنند، به متن اصلی زندگی نمیرسند که نمیرسند؛ اما در این میان شاید کودکان هاشور خورده حاشیه، بیش از هر حاشیه دیگری مهم باشند.
کودکانی که فقط بهواسطه تفاوت چند کیلومتری در جغرافیای محل تولدشان، محکومند تا دنیا دنیا است انگ حاشیهنشینی را به دوش بکشند و با مشکلاتی از قبیل بدسرپرستی، اعتیاد والدین، اجبار به ازدواج در دوران کودکی، فرار از خانه، بیشناسنامگی، سوءتغذیه، خشونتهای جسمی، روحی و بعضاً جنسی دست به گریبان باشند.
کارشناسان معتقدند که دختران آسیبپذیرتر از پسرانند؛ آنها به دلیل مولفههایی همچون «عادت ماهانه» در معرض بیماریهای بیشتری قرار میگیرند، موهایشان بلند است و شپش دست از سرشان بر نمیدارد؛ در فرهنگشان اینطور نیست که موهای بلند دختران را کوتاه کنند، آنها آب به اندازه کافی ندارند و اگر آبی باشد هم آلوده است.
کوچهها؛ تو در تو، تنگ و تاریک، که با تلهای زباله نشانهگذاری شدهاند و خانهها چهاردیواریهای چرکین و دودزده با درهای فلزی که هر بار باز و بسته شدنشان با جیغ ممتد همراه است؛ ساکنان، خسته از زندگیهای ملالآور، وامانده و بیحوصله و کودکان یا از سر و کول کوچهها بالا میروند یا تازه از کار خیابان بازگشتهاند و یا گرداگرد سطلهای زباله مشغول کارند.
محله برای پرسهزنیهای آنها به غایت آلوده است. کودکانِ شوش که به محله غربتیها نیز معروف است، لب خط، اوراقچیها و کوچه پس کوچههای اطرافش بدترین شرایط را دارند؛ شپش، عفونتهای پوستی، زرد زخم، عفونت گوش، سوءتغذیه و هپاتیت تنها بخشی از مصایبشان است و آنها شب خسته از خستگیهای کار روز به محلهشان برمیگردند تا در جایی که گاهی خیابان از آن تمیزتر است شاید بتوانند تن رنجور و خسته خود را ساعتی به خواب ببرند.
کودکانی که اغلب به واسطه اعتیاد اعضای خانواده به ویژه والدین به اعتیاد سنگینی گرفتار هستند و درآمدشان صرف تامین مواد مخدر همانها می شود.
چند خانواده و یک توالت!
محمد یکی از کودکان کار است که البته ۱۴-۱۵ سالی سن دارد و به گفته خودش پیر این کار است؛ نوجوانی که دمی چند هم سخن خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) میشود.
خانهتان دستشویی دارد؟
داریم، اما خودت برو نگاه کن، تو نمیتونی بری تووش تمیز نیست و حالت بد میشه.
حمام چطور؟
حموم که نداریم، باید بریم حموم عمومی.
حمام عمومی کجاست؟
محمد با دست اشاره میکند، اونجا؛ دوره، نزدیک نیست. یه وقتایی هم میریم خونه فامیل.
میان حرفهایمان موشی به بزرگی یک گربه از وسط حیاط به سمت اتاقی که محمد و خانوادهاش در آن ساکن هستند، میرود.
با تعجب از محمد میپرسم موش دارین؟
با لبخندی تلخ که بر گوشه لبانش نقش بسته بود، گفت: بیشتر خانهها در این محله موش دارند؛ موشهایِ بزرگی که گربهها نیز از آنها میترسند.
محمد و خانوادهاش یکی از پنج مستاجرِ خانه در همریخته عباس آقا هستند.
محمد گفت: یکی از شاگردانم از بس سرش را خاراند که زخم شد؛ روی گردنش هم برآمدگی عجیبی داشت، حدس زدم شپش دارد، موهایش را که کوتاه کردم، هر لایهای که برمیداشتم، شپش میدیدم، آن برآمدگی روی گردنش هم از همین شپشها بود، هنوز تحت درمان است و خوبِ خوب نشده.
بوی بسیار ناخوشایند ادرار با تعفن زبالهها که صبح تا بعدازظهر چندینبار زیر هُرم آفتاب پخته و شیرابهشان از لای کیسههای پاره به بیرون سرریز میشود، عجین شده؛ کوچهپسکوچههای خیابان جهانیان که به «لبخط» شهره است، پر از این قابهاست.
پنجره هرکدام از خانههای این محله را که باز کنی بوی تعفن از سطل زباله و کیسههای اطرافش بالا میآید، زیر بیشتر پنجرهها، تلی از زباله است و ابعادش به چند متر هم میرسد.
اهالی میگویند شهرداری منطقه ١۵ باید زبالهها را جمع کند. هر شب ماموران شهرداری میآیند اما زبالهها تمامی ندارد؛ کنار هر سطل کودکی آویزان شده و هر روز تعداد زبالهگردها بیشتر میشود.
موضوعی که فعالان اجتماعی آن منطقه را متعجب کرد این بود که محله تا چند سال قبل زبالهگرد نداشت، اما حالا دارد و این فعالان نگران شیوع بیماریهای واگیردار هستند.
بیشتر بچههای این محله کار میکنند. آنها یا کارگر کارگاههای پرسکاریاند و حتی برخی در حین کار دچار قطع عضو شدهاند و به گفته اهالی در شرایط بدی زندگی میکنند، یا زبالهگردند؛ برخی نیز در محلههای دیگر گل میفروشند، اسپند دود میکنند و غبار از شیشه خودروها میزدایند.
دختران پا به پای پسران کار میکنند و تنها شانسی که میآورند این است که گاهی چند کلاس درس خواندهاند، زیرا باید فکرِ رفتن به خانه شوهر باشند؛ همسرهایی که گاه تنها چند سال از خودشان بزرگتر است و گاه به ازدواج با مردان پا به سن گذاشته مجبور میشوند.
بسیاری از این کودکان کار که مهاجر خارجیاند، شناسنامه ندارند و خیلی از آنهایی هم که ایرانیاند، هویت مشخصی ندارند.
موش، مار و سوسک مهمان همیشگی خانه کودکانکار
جای عجیبی است محله؛ خاک و خانههای گِلی کج و نامیزان که بیقاعده از روی زمین بلند شدهاند. آلونکها، کنار یا دور از هم ساخته شدهاند، میانشان نه کوچهای است، نه خیابانی. محله روی بخشی از تپه خاکی که حتی پیاده رفتن از رویش هم سخت است و ناهموار، بالا رفته. اهالی هر قدمی که برمیدارند گرد و خاکی به هوا بلند میشود؛ «کوره» در شهرری، جای عجیبی است، جای بچههایی که خود و خانوادههایشان کارگرند، کارگران مناطق محروم کشورمان و گاه مهاجران پاکستانی.
اینجا چه خبر است؟
ساکنان محله: خیلی خبرها، موشها و سوسکها با ما زندگی میکنند و خیلی راحت وارد خانهمان میشوند و از در و دیوار بالا میروند، مار هم داریم.
مار؟
جوابشان جالب و شنیدنی است: آره، ما هفتهای یک مار میکُشیم، حالا هم که تابستان شده و هوا گرم است بیشتر شدهاند، حشرهها هم خیلی زیادند؛ حشرات از گرمای بیرون به داخل خانه میآیند و ما هم بله دلیل گرمای هوا نمیتونیم بیرون بریم.
۴۰ سال پیش زمانی که مهاجرانی آلونکها را ساختند، تنها دنبال سرپناهی برای خانوادهشان بودند؛ و سرپناه، یک سقف بود و چهار دیوار که با کاهگل روی هم سوار شد؛ نه از توالت خبری بود نه حمام و حتی آشپزخانهای در کار نبود.
دستشویی، یک دشت وسیع و خاکی بود و اهالی برای حمام کردن هر جا که میتوانستند آبی بر پیکر خستهشان میریختند؛ آشپزخانه، گوشهای کنار همان اتاق تنگ و تاریک، با یک گاز پیکنیک و چند ظرف.
مهاجران که خیلیهایشان را امروزه پشت چراغ قرمز، لابهلای جمعیت کوچهبازار و در میان واگنهای سرد و بیروح مترو میبینیم، از همین محله میآیند؛ از کوره. کورهی شهرری.
کجا دستشویی میروید؟
چند نفر از ساکنان میگویند: ما که بیابان، بقیه میروند داخل اتاقی که برای دستشویی درست کردهایم.
حمام را چه میکنید؟
یک جایی هست شبیه اتاق، از بیرون با حلبی روی آتش آب داغ میکنیم، میآوریم داخل اتاق و آنجا حمام میکنیم.
عبدالناصر از کودکان محله به ایرنا می گوید: دیروز یک مار کشتیم، هر هفته یک مار میکشیم، موش هم داریم، وسایل ما را میخورد، بینی دخترعمویم را موش گاز گرفت و هنوز جای زخمش مانده؛ از ترس این موشها چند شب نتوانستم بخوابم؛ پشهها هم زیادند، اصلا نمیتوانیم بخوابیم، اتاقها گرم است و وقتی بیرون میخوابیم حشرهها اذیت میکنند.
علی یکی دیگر از کودکان کوره که از این شرایط کلافه شده، میافزاید: دوست دارم تمام این خانهها را خراب کنم و دوباره بسازم؛ او به لطف یکی از جمعیتهای خیریه در تهران عکاسی و فیلمبرداری را یاد گرفته و میگوید، الان که درس میخوانیم خیلی چیزها یاد گرفتهایم و به پدر و مادرمان نیز یاد میدهیم.
محمد پسرخاله علی است؛ سقف خانهشان، همین چند ماه پیش از شدت باران روی سر پنج بچه خراب شد، سه نفر نجات پیدا کردند و متاسفانه ٢ نفر جان دادند؛ جانباختگان برادران محمد بودند و مادر هنوز عزادار است.
جنگل موهای تیره با قهوهای چشمانش، صورت آفتاب سوختهاش را دلنشینتر کرده و میگوید: ما شپش نداریم، همسایهها دارند، اما کلا خیلی عادی است اگر داشته باشند؛ معمولا هم دارند، بچههایی که اینجا میبینی اغلب بیمارند سر و پوست و بدنشان از حشره و آب آلوده و گرما عفونت دارد؛ اینجا چند خانواده با هم از یک حمام و دستشویی استفاده میکنند و هر خانه دستشویی و حمام جداگانه ندارد.
کودک کار؛ منبع درآمدی برای سودجویان
کودکانی که سرنوشت برای آنان بد خواسته و از محبت پدر و مادر دور ماندهاند؛ کودکانی که بچگی نمیکنند بلکه یک شبه رویاهای کودکی خود را با کار کردن و التماس برای فرار از تنبیه سرکرده خود با هزار حسرت و آرزو با دنیای بزرگسالی معاوضه میکنند.
هر روزه شاهد حضور صدها کودک کار در سطح خیابان هستیم؛ کودکانی که بدون توقع از زندگی کار میکنند و با التماسی که به نوعی میتوان گفت ابزار کارشان است، از ما میخواهند که در حد خرید یک فال به آنها کمک کنیم.
آزارهایی که از تحقیر و تمسخر شروع و با بهرهبرداری از کودکان بیپناه به خشونتهای بزرگ تری همچون آزار جنسی ختم می شود.
مثل دخترکی شیرین و معصوم با پیراهنی ژولیده و کثیف که به دلیل جذابیت جسمیاش مورد تمسخر و آزار جوانکهای سرنشین خودروهای لوکس چند میلیاردی قرار میگیرد؛ بیدَردانی که قهقهه کنان، دخترک را دست می اندازند و تا چراغ سبز شود او را بازیچه شوخیهای خود میکنند و این تنها نمونهای بسیار ناچیز از هزاران نوع آزاری است که کودکان کار میبینند.
خشونت علیه کودکان به شیوههای مختلفی از قبیل وادار کردن آنان به انجام کارهای سخت و طاقت فرسا، تنبیه و آزار بدنی، سوءاستفاده و آزار جنسی انجام میشود و البته که آزار جنسی بیشترین آسیب را به کودک، اطرافیانش و در یک نگاه کلی به جامعه وارد میکند.
با مشاهده این صحنهها دلت به درد میآید و بغض در گلویت خفه میشود اما دریغ که کاری نمیتوان کرد؛ خشونت علیه کودکان و آزار آنان به تفریحی جذاب برای عدهای سودجو تبدیل شده در حالی که اقدامی جدی از سوی دستگاههای مسئول در این باره کمتر صورت میگیرد.
آزار و اذیتهای جنسی مختص به دختران نیست و از پسر بچههای کوچک نیز در این راه سوءاستفاده میشود؛ اگر بحث بیماریهای واگیردار را کنار بگذاریم مبحث فشار و استرسهایی که به این کودکان وارد میشود بسیار دردناکتر است؛ زیرا این کودکان فلک زده با میل خود وارد این راه نشدهاند.
افرادی که این نوع کاسبی بینهایت کثیف را میچرخانند برای اینکه کودکان بینوا از آنها حرف شنوی داشته باشند، آنها را به انواع مواد مخدر معتاد میکنند و همین کار کافی است تا بچهها بدون هیچ اعتراضی هر کاری که از آنها خواسته شده، انجام دهند.
سال ۱۳۹۶ گزارشی در خروجی خبرگزاری ایسنا مبنی بر تجاوز به ۹۰ درصد از کودکان کار منتشر شد که در آن آمده است: طرح جمعآوری کودکان کار در پایتخت در واپسین روزهای شهریور سال ۱۳۹۶ آغاز و بلافاصله انتقاد نسبت به انجام آن و حاشیههای پیش آمده جنجال به پا کرد؛ از فرستادن این کودکان به اردوگاه یاسر در ورامین و تراشیدن موی سر کودکان تا اعلام رد مرز کودکان کار مهاجر؛ این میان آماری درباره تجاوز به ٩٠ درصد این کودکان بیش از همه سر و صدا کرد.
رضا قدیمی مدیرعامل وقت سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران به سوالای در مورد تجاوز به ۹۰ درصد از کودکان کار اینگونه پاسخ داد: در مورد این آمار تحقیق شده و ما در حوزه کاهش آسیب و ساماندهی متکدیان در شهر برابر بند پنج ماده ۵۵ قانون، مسئولیت داریم.
وی ادامه داد: در این راستا یکسری زیرساختها ایجاد کردیم، برای مثال در سرای لویزان که مخصوص نگهداری متکدیان زن و اسلامشهر که مختص متکدیان حرفهای مرد است در طول اقداماتی که انجام شد، با این مسأله مواجه شدیم که تعداد بچههای زیر ١۵ سال سر چهارراهها روزبهروز رو به افزایش است.
آمار و ارقام مختلف از تعداد کودکان زبالهگرد تهران
مدیرعامل سازمان مدیریت پسماند شهرداری تهران برای مقابله با زباله گردی اعتقاد دارد که تنها راه چاره، تغییر شکل مخازن زباله تا جای ممکن است؛ چراکه اگر پسماندها داخل مخازن سرپوشیده برود در عمل دسترسی به زباله ها امکان پذیر نیست.
علیپور پیش از این هم اعلام کرده بود که تعداد کودکان زباله گرد تهران به ۴۰۰ نفر هم نمیرسد و بیشتر این زباله ها از سوی کارگران شهرداری جمع آوری میشود.
آمار وی در تعداد کودکان زباله گرد در حالی است که «محمود علیگو» رئیس اورژانس اجتماعی کشور اعلام می کند: براساس اطلاعات سازمانهای مردمنهاد در تهران نزدیک به چهار هزار کودک زبالهگرد وجود دارد و زبالهگردی جزو مشاغل غیرمعمول و پرخطر به شمار میآید.
اما مدیرکل بهزیستی استان تهران در سال ۹۷ گفته بود که تعداد کودکان کار و خیابان تهران ۲ برابر متوسط کشوری است؛ گزارش جدیدی از تعداد این کودکان در تهران در دست نیست.
داریوش بیاتنژاد با بیان اینکه در ۶ ماه نخست سال ۱۳۹۷، سه هزار و ۲۴۴ کودک کار و خیابانی مورد پذیرش قرار گرفتهاند، گفت: این کودکان در سه مرکز دولتی و ۲۰ مرکز حمایتی-آموزشی پذیرش شدند و خدمات دریافت کردند؛ از این تعداد کودک ۵۰۴ نفر ( ۱۶ درصد) ایرانی و ۲ هزار و ۷۴۰ نفر ( ۸۴ درصد) خارجی بودند.
بهزیستی: شهرداری تهران پیگیر منع بهکارگیری کودکان زبالهگرد باشد
رئیس سازمان بهزیستی کشور نیز در این ارتباط گفت: متاسفانه کودک زبالهگرد هنوز مشاهده میشود، پس رایزنیهای بهزیستی با شهرداری درباره به کارنگرفتن پیمانکارانی که از این کودکان استفاده میکنند، موفق نبوده و بهزیستی این امر را پیگیری میکند و کار را رها نمیکنیم.
وحید قبادیدانا با بیان اینکه زباله گردی به این شکل است که کودکان از سوی پیمانکاران در محلههای شهری به کار گرفته میشوند، افزود: زباله، طلای سیاه است و هرکسی نمیتواند زبالهگردی کند؛ بنابراین در هر محلهای یک کودک از سوی پیمانکاران به کار گرفته شده که این پیمانکاران زیر نظر شهرداری هستند.
وی ادامه داد: براساس رایزنیهای بهزیستی و شهرداری تهران، مقرر شد شهرداری پایتخت پیگیر منع بهکارگیری کودکان زبالهگرد باشد و قرارداد این پیمانکاران را لغو کند.
قبادیدانا اضافه کرد: اما کودک زباله گرد هنوز مشاهده میشود پس این طرح موفق نبوده و بهزیستی این امر را پیگیری می کند و کار را رها نمی کنیم و اگر جایی کورسویی باشد آنقدر در را می زنیم که در باز شود.
منبع: ایرنا
دیدگاه ها :