در این سالها آنقدر اجازه دادم که موریانه اخبار تنهام را بخورد که از درون پوسیدم، پوک شدم. به عنوان یک بیخودیالملک حرص همه چیز را خوردم. هر فاجعهای. از قتل و تجاوز و کشتار گرفته تا زلزله و آتشسوزی و …
به گزارش راوی امروز، در این سالها آنقدر اجازه دادم که موریانه اخبار تنهام را بخورد که از درون پوسیدم، پوک شدم. به عنوان یک بیخودیالملک حرص همه چیز را خوردم. هر فاجعهای. از قتل و تجاوز و کشتار گرفته تا زلزله و آتشسوزی و …
دربارهاش نوشتم. داد زدم. شیون کردم. فایدهاش؟ کابوسهای شبانه، احضار و تلخی، رنج شخصی و بر باد دادن زندگی و …
مدتهاست تصمیم گرفتهام اخبار را دنبال نکنم. در کشوری که اشک را با اشک میشوییم و درد تازه، درد کهنه را از یاد میبرد، وفور این همه خبر سّم است. آدم را آرامآرام میکُشد.
الان هم قصد تحلیل قتل رومینا را ندارم. نه حوصله گلاویز شدن با مدعیان دین و ناموسپرستان دو نبش را دارم، نه توانی برای یقهگرفتن از آنها که با کودکهمسری مخالفاند اما میگویند دختر سیزده-چهاردهساله عاشق شد باید گذاشت برود پی زندگیاش و … من را چه به تقسیم حق و باطل؟
اما این فاجعه تکراری باعث شد درسهای قدیمی را دوباره مرور کنم تا حواسم باشد من قاتل یک رومینای دیگر نشوم.
رومینا نام مستعار دخترانی است که هر روز میکُشیم فقط صدایش این همه در نمیآید. تمرین کنیم حواسمان باشد:
با متلک پراندن، تحقیر قد و وزن و پیشنهادهای جنسی بیشرمانه هیچ رومینایی را نکُشیم. کلمهها مثل داسها تن نازک زنها را خونین میکنند.
اگر خانوادهای گرفتار رنجی شد با سوال و جواب زخم آنها را تازه نکنیم. با «غیرت، غیرت» کردن، بنزین روی آتششان نریزیم.
با کلمات شیرین هیچ زن و دختری را فریب ندهیم. کلمهها شاید اسباببازیِ لذت ما باشند اما یک دختر ممکن است عمیقاً باورشان کند.
با تکرار «مرد غیرتی جذابه» آدمها را به دام احساسات نیندازیم. غیرت کنترلنشده پدر رومینا الان یک کشور را سوگوار و بدنام کرده است.
ما همان “مردمی” هستیم که به خاطر “حرف”مان ممکن است سر یک دختر با داس بریده شود. سرمان را از زندگی دیگران بیرون بکشیم.
اغراق در هر چیزی فاجعه خلق میکند. در عشق، در غیرت، در پدرسالاری، در فمنیسم، در دین، در بیاعتقادی… اندازه نگهداریم.
همه ما مستعد خشم آنی و قتل هستیم. پارسال نجفی شهردار دانشآموخته و جنتلمن زنش را کُشت، امسال پدر گمنام رومینا دخترش را سلاخی کرد. پناه ببریم به عقل و به خدا از لحظه شومی که خشم، گلوی عقل را میبُرد.
این ماجرا با فاجعه تازهای از یاد میرود، دختری با هزار آرزو حالا در خاک خفته و ما کماکان در حال درّیدن همیم. با کلمهها و دخالتها. با داسها و گلولهها. با حماقتها و وقاحتها.
محاکمه پدر رومینا واجب اما به آینه نگاه کنیم، واقعاً ما قاتل هیچ رومینای دیگری نیستیم؟
*احسان محمدی
دیدگاه ها :